|
سخنرانی محرم(استاد انصاریان)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در دو شنبه 6 آبان 1392 |
جلسه اول سخنراني حجة الاسلام والمسلمين انصاريان محرم 1384 خصوصيات همنشين در اسلام 1 الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين. معارف اسلامى سه نفر را براى مجالست و همنشينى به ما معرفى مىكنند؛ اول: كسى است كه از او به رفيق تعبير مىكنند. دوم: صديق است و سوم: كسى كه از او به برادر تعبير مىكنند. هر سه كلمه در قرآن كريم آمده است؛ «رفيق «1»، صديق «2»، اخ «3»». اين سه نفر در دنيا به شكلى و در قيامت نيز به شكل ديگرى با انسان هستند. البته اگر انسان اهل آن باشد. هر كدام از اينها در دنيا خصوصيت و ويژگىاى دارند كه اين ويژگىها و خصوصيتهاى سه گانه، هر كدام در كنار انسان، در ارتباط با يك نفر است. از اينرو بايد هر سه را بشناسيم، چون هر كدام نسبت به انسان، نگاه مثبتى دارند. از اين سه نفر كه بگذريم، بقيه افراد در كنار ما، يا افرادى عادى و بىخاصيت هستند، يا دشمن و مخالف ما. رفيق واقعى اما كار رفيق اين است كه حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «رفيقك من بصّرك عيبك» «4» كسى كه عيب تو را مخفى كند و تذكر ندهد دشمن توست و رفيق تو كسى است كه فهميده، دانا و چيز فهمى است. از پيش خير و شرّ را شناخته، خوبىها و عيبها را مىداند، سپس عيوبى كه در تو هست و به آن توجه ندارى و شايد بعضى از آن عيوب را حُسن بدانى- چون اين اشتباه را انسان دارد- او عيوب تو را با دلسوزى و خيرخواهى به تو مىشناساند و به تعبير پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه فرمود: «المؤمن مرآة المؤمن» «5» دوست مؤمن، نسبت به تو مانند آينهاى است كه مىتوانى خود را در او كامل ببينى. «6» اين رفيق، موجود مثبتى است كه كار او عيبگيرى مثبت از دوست خود است؛ يعنى مىخواهد شما را به طرف سلامت حركت بدهد تا در عمل، اخلاق و رفتار انسانى بىعيب شويد. تقسيم عمر حيات اين گونه انسانها به قدرى با ارزش است كه موسى بن جعفر عليه السلام در روايتى پرقيمت مىفرمايد: سزاوار و شايسته است كه شما عمر خود را چهار قسم كنيد؛ يك بخش آن را صرف دنياى خود كنيد و به دنبال پول برويد، چون پول، از ابزار طبيعى و كارساز زندگى است، «7» اما در كنار آن، چند سفارش نيز به ما كردهاند. كسب حلال سفارش اول كه سفارشى ريشهاى است، اين است كه: هر چه پول مىخواهيد، در بياوريد، اما از مسير حلال دربياوريد. در اسلام در اين زمينه حدى نگذاشتهاند كه گفته باشند: اگر كسى پول حلال در آورد، تا اين حد باشد، بعد ديگر نبايد به پول دست بزند. در قرآن كريم نكات خيلى جالبى هست. اين سفارش فقط به ما نشده است، بلكه پول حلال در پيشگاه مقدس پروردگار به قدرى از ارزش برخوردار است كه در سوره مباركه مؤمنون مىفرمايد: من به تمام صد و بيست و چهار هزار پيامبر گفتهام: «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ» «8» به دنبال مال حلال باشيد، چون كه از آيات قرآن صريحاً استفاده مىشود كه مال حرام، درى به سوى جهنم است. من به عوارض دنيايى مال حرام كارى ندارم. اين آيه را ببينيد! البته نمونه اين آيه در قرآن زياد است. اين آيه راجع به چند رشته از مال حرام است: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» «9» مال حرام، درى به سوى آتش جهنم است؛ يعنى هر كسى كه به سراغ حرام رفت، خود را سزاوار عذاب قيامت مىكند، مگر اين كه خداوند متعال به او توفيق بدهد تا هر چه مال حرام كه از راه غيرمشروع به دست آورده است، به صاحبان اصلى آن برگرداند. اين نيز سفارش اول است. «10» پرهيز از بخل در مال سفارش دومى كه به ما درباره پول شده اين است كه مواظب باشيد كه زلف پول حلال شما به رذيله بخلِ در وجودتان گره نخورد، كه پول اسير نشود. چون اگر پول به اسارت بخل در بيايد، باز درى به سوى جهنم بر خود باز كردهايد. اين آيه در سوره توبه است: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ»«11» كسى كه پول را به دست بياورد و نگهدارد كه از دستش نرود، او را به عذاب دردناك الهى بشارت بده! البته من سعى مىكنم كه فقط آيه را بخوانم كه اين حرفها را صد در صد باور كنيد. اين سفارش دوم است؛ از حلال به دست بياور، نمىگويد چقدر، شما را آزاد گذاشته است، چون دين نه نظر تنگ است و نه نامهربان، بلكه خيلى نظر بلند و مهربان است. از حلال به دست بيايد، اما عدد معلوم نمىكند و نمىشمارد. اين پولى كه به دست آوردهايد، نگه نداريد، حبس نكنيد. هزينه صحيح مال سفارش سوم اين است كه؛ پولى را كه به دست آورديد، در درجه اول، به خود و خانوادهات گشايش و راحتى بده. نه اين كه پولها دسته دسته شود، مگر مىخواهى چه كنى؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: خانه، مركب و پوشاك خوب، در حدّ شأن خود تهيه كنيد. ديگر چيزى كه نمىخواهيم. كل زندگى ما بر اين چهار اساس بنا مىشود؛ خانه، خوراك، پوشاك، مركب. مركب در زمان ما كه همين ماشينها است، اما بدن ما قطعاً ماشين چندين ميليون تومانى نمىخواهد. روز اول كه به دنيا آمديم، ما را در گهواره گذاشتند، اين مركب روز اول ما بود، مركب روز آخر ما نيز تابوت است، اين دو مركب كه اختيارش را نداريم، نه گهواره و نه تابوت، يك مركب مىخواهيم كه اين بدن را اين طرف و آن طرف ببرد. بعد از اين كه براى خود هزينه كرديد، نوبت طبقه دوم است، كه اگر آنها كمبودى دارند و تو اضافه دارى؛ «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى» «12» رده اول، پدر و مادر، خواهر، برادر، عمه، خاله. اگر اضافه آورديد: «وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ» «13» اگر اضافه نيامد كه اين سفارش متعلق به تو نيست. اين سفارش سوم است. هزينه نشدن مال در معصيت سفارش چهارم درباره پول اين است كه پول را در معصيت هزينه نكنيد. ما اگر با پول اين چهار معامله را كرديم، اين پول چه مىشود؟ خدا در قرآن، در كنار چنين برخوردى با پول، چند حرف دارد، مىفرمايد: از جهتى مسير رسيدن به صلوات، رحمت، مغفرت و بهشت من، همين پول است. شما در آيات سوره بقره مىبينيد: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» «14» در آيات سوره توبه، در مورد پول مىبينيد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» «15» پولى كه اين قدر مىتواند براى ما كار كند، ما با حرام آن را نجس كنيم. تقسيم عمر به چهار بخش طبق نظر اسلام، رفيق آن كسى است كه «بصّرك عيبك». حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مىفرمايد: اين رفيق به قدرى مىارزد كه عمر خود را به چهار بخش تقسيم كن: بخش اول: به دنبال عبادت باش. در روزگار ما كه حوصله ما را كم كردهاند، حداقل به واجبات عمل شود. بخش دوم: به دنبال پولِ با ويژگيهايى كه بيان شد باش. بخش سوم: عمر «لِمُعاشَرَةِ الإخْوانِ وَ الثِّقاتِ الّذين يُعَرّفُونَكُمْ عُيُوبَكُم وَ يُخلِصُونَ لَكُم فِى الباطِنِ.» سراغ كسانى برويد كه عيبهاى شما را از روى دلسوزى به شما بگويند. عيب شما را پيش ديگران نمىگويند، چون شما را دوست دارند و مشتاق شما هستند. كار آنها نيز براى خداست. بگذار تذكر بدهند. اين دوستان براى انسان خيلى خوب هستند. بخش چهارم عمر: «لِلَذّاتكم فى غير مُحَرَّم» تفريحاتى كه حرام نباشند، چون تو نيازمند به لذت هستى. دين نمىگويد كه درِ لذّتها را به روى خودت ببند، بلكه، مىگويد باز كن، اما از حلال. حكايت خواجه نظام الملك «16» با فارابى «17» زمانى در مملكت خود نخست وزيرى به نام خواجه نظام الملك طوسى داشتيم كه مملكت را خوب مىچرخاند. در اصفهان به او حمله كردند و به پهلوى او خنجر زدند و او را كشتند. بعد از او، تا زمان صفويه ديگر مملكت رو نيامد. او هر روز با بزرگان مملكت نشست داشت. يك بار در نشست سياسى و كشورى، اين فرزانگان مملكت، دانشمندان و سياسيون ديدند كه كسى از درب سالن به داخل آمد كه كفش و لباس او كهنه است. اول تعجب كردند كه چرا جلوى او را نگرفتهاند. اما بعد فهميدند كه او ابونصر فارابى است. در سوريه، ابونصر فارابى را دعوت كردند. او نيز زاهد، حكيم و فيلسوف بود. با لباس هميشگى وارد جلسه شد، نه جواب سلام او را دادند و نه كسى بلند شد. ابونصر در جاى كفشها نشست. مقدارى كه گذشت، مدير جلسه گفت: ابو نصر نيامد؟ گفتند: نه، نيامد. جلسه تمام شد و ايشان نيز نگفت كه من ابونصر هستم. به او هيچ محل نگذاشتند. بعد رفتند به آن واسطه گفتند: اين رفيق شما، ابونصر نيامد. گفت: چطور نيامد؟ قول قطعى داده بود كه بيايد. من مىروم و به او مىگويم كه فردا بيايد. ابونصر فردا كه آمد، عمامهاى فيلسوف مآبانه، پيراهن سفيد درخشان، جبّه قيمتى، با آستين بلند پوشيد و وقتى آمد كه همه آمده باشند. تا از در وارد شد، همه از جا بلند شدند و ايشان را تا بالاى مجلس آوردند. ابونصر چيزى نگفت. سفره غذا را كه پهن كردند، ابونصر آستين لباس خود را باز كرد. لقمه مىگرفت و به داخل آستين مىانداخت. گفتند: ابونصر، فيلسوف معروف، ديوانه شده است. گفتند: چرا لقمه را داخل آستين لباس مىكنيد؟ گفت: براى اين كه احترام من در اين جلسه بخاطر اين لباس است و الا من ديروز نيز آمده بودم و جاى كفشها نشسته بودم، اما شما جواب سلام مرا نيز نداديد. حضرت مىفرمايد: گاهى اولياى خدا، در لباس كهنه گم هستند، مواظب باشيد كه به كسى كم محلى نكنيد كه مبادا به خدا كم محلى كرده باشيد. بيان عيوب، هديهاى از طرف دوست موسى بن جعفر عليهما السلام مىفرمايد: اين رفيقها براى خدا و به خاطر محبت به تو، عيب تو را فقط به خودت مىگويند. بلند گو نيستند كه عيب تو را ببرند و پخش كنند و در ظاهر به شما ارادت نشان دهند. «يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِى الباطِنِ» ادامه حكايت نظام الملك با فارابى باورود خواجه نظام الملك، تمام جلسه نشينان تعجب كردند كه اين آقا چگونه در جلسه راه پيدا كرده است. چرا مأموران نبودند كه جلوى او را بگيرند. هر كس در ذهن خود چيزى گفت. ديدند خواجه نظام الملك تمام قد بلند شد و از ابونصر فارابى استقبال كرد و او را آورد و كنار خود نشاند و از او اجازه گرفت كه ما جلسه را ادامه بدهيم؟ جلسه تمام شد. آن شخص در گوش خواجه دو كلمه حرف زد و رفت. خواجه نيز تا جلوى درب بدرقهاش كرد. گفتند: اى خواجه! او چه كسى بود كه تا به حال به ما اين گونه احترام نكردهاى كه به او كردى؟ گفت: همه شما مانند تيشه به ريشه من هستيد، چون متملّق هستيد و هميشه از خوبىهاى من حرف مىزنيد، اما او عالم، عارف و آگاهى است كه فقط عيبهاى مرا به من مىگويد. او مرا مىسازد و اصلاح مىكند. چنين كسى موجود ارزشمندى است. من بايد در مقابل چنين رفيقى اهل قبول و پذيرش باشم. عيبى كه خودم نمىبينم و كسى ديگر مىبيند و به من مىگويد، بايد دست او را ببوسم و از او تشكر نيز بكنم و بگويم: خدا رحمتت كند. اگر به من نمىگفتى، زخم اين عيب بزرگ و بزرگتر مىشد و ما را از نظر رحمت خاص خدا دور مىكرد. حكايتى از مؤلف روزى آراسته و خوش چهره، قبل از منبر آمد و كنار من نشست، گفت: چند دقيقه به حرف من گوش مىدهيد؟ گفتم: بله. گفت: من چند سال است كه به تمام روحانيّت فحش مىدهم. گفتم: تو مرا كجا ديدهاى؟ گفت: در تلويزيون شما را ديدهام. آن زمان مىخواستم تلويزيون را روى سرم بشكنم، چون شما را نمىشناختم. اما الان آمدهام تا به شما بگويم كه مرا ببخشيد، من اشتباه مىكردم. آن مايهاى كه پروردگار در آنها گذاشته است، با محرم و صفر و تشكيل اين جلسات با ارزش، آنها را برمىگرداند. اين شعر را براى آنها مىخوانم. خيلى شعر پرقيمتى است. براى جوانها مىخوانم، چون فطرت آنها پاك است. گاهى موج آنها را مىبرد، اما خدا از درون آنان، تلنگرى به آنها مىزند تا برگردند:
از دوستى كه كارهاى بد مرا دست بزند و بارك الله بگويد، فرار مىكنم، چون چنين شخصى خائن است. يكى از دعاهاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين بود: الهى! كسى را كه در ميان بندگان خود دوست دارى به من بنمايان، تا من تنهاى از اين خوبان نميرم. «19» اما دومين نفر، اسمش صديق است. لفظ صديق در قرآن نيز آمده است. صديق كيست؟ كسى كه پيوسته مواظب شماست كه پاى شما در گناه نلغزد. چنين شخصى براى تو حالت هشدار دهنده دارد، چون نمىخواهد تو را آلوده به گناه ببيند. اما سومين نفر، «اخوك» برادر تو است؛ كسى كه تو را به خدا مىرساند و دست تو را در دست خدا مىگذارد. «20» والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
______________________________ (2)- «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا»؛ مريم (19): 41. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا»؛ مريم (19): 56. (3)- «وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ»؛ نساء (4): 12. «قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ»؛ يوسف (12): 77.
غرر الحكم: 415، حديث 9475؛ «مَنْ بَصَّرَكَ عَيْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي غَيْبِكَ فَهُوَ الصَّدِيقُ فَاحْفَظْه.» (5)- بحار الأنوار: 71/ 270، باب 16، حديث 9. (6)- مستدركالوسائل: 9/ 45، باب 105، حديث 10158؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْمُؤْمِنُ مِرْآةٌ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ يَنْصَحُهُ إِذَا غَابَ عَنْهُ وَ يُمِيطُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ إِذَا شَهِدَ وَ يُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ.» مستدركالوسائل: 9/ 49، حديث 10165؛ «كُمَيْلٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ وَ يَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ يُجَمِّلُ حَالَتَهُ يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لَاشَيْءَ آثَرُ عِنْدَ كُلِّ أَخٍ مِنْ أَخِيهِ يَا كُمَيْلُ إِنْ لَمْ تُحِبَّ أَخَاكَ فَلَسْتَ أَخَاهُ.» (7)- بحار الأنوار: 75/ 321، باب 25، ذيل حديث 3؛ «قَالَ عليه السلام اجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِالْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثَةِ سَاعَاتٍ لَاتُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِفَقْرٍ وَ لَابِطُولِ عُمُرٍ فَإِنَّهُ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالْفَقْرِ بَخِلَ وَ مَنْ حَدَّثَهَا بِطُولِ الْعُمُرِ يَحْرِصُ اجْعَلُوا لِأَنْفُسِكُمْ حَظّاً مِنَ الدُّنْيَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِي مِنَ الْحَلَالِ وَ مَا لَايَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ مَا لَاسَرَفَ فِيهِ وَ اسْتَعِينُوا بِذَلِكَ عَلَى أُمُورِ الدِّينِ فَإِنَّهُ رُوِيَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لِدِينِهِ أَوْ تَرَكَ دِينَهُ لِدُنْيَاهُ.» (8)- مؤمنون (23): 51؛ «اى پيامبران! از خوردنىهاى پاكيزه بخوريد.» (9)- نساء (4): 10؛ «بىترديد كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مىخورند، فقط در شكمهاى خود آتش مىخورند.» (10)- اشاره به آيات انعام (6): 152؛ «و به مال يتيم جز به روشى كه نيكوتر است، نزديك نشويد تا به حدّ بلوغِ [بدنى و عقلىِ] خود برسد، و پيمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف كامل و تمام بدهيد؛ هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمىكنيم؛ و هنگامى كه سخن گوييد، عدالت ورزيد هر چند درباره خويشان باشد، و به پيمان خدا وفا كنيد؛ خدا اين [گونه] به شما سفارش كرده تا پند گيريد.» اسراء (17): 34؛ «و به مال يتيم تا زمانى كه به سنّ بلوغ و رشدش برسد، جز به بهترين شيوه نزديك نشويد؛ و به عهد و پيمان وفا كنيد، زيرا [روز قيامت] درباره پيمان بازخواست خواهد شد.» كافى: 2/ 277، باب الكبائر، حديث 3؛ «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْكَبَائِرُ سَبْعٌ قَتْلُ الْمُؤْمِنِ مُتَعَمِّداً وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ كُلُّ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ.» كافى: 5/ 128، باب اكل مال اليتيم، حديث 1، باب اكل مال اليتيم؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَوْعَدَ اللَّهُ عز و جل فِي مَالِ الْيَتِيمِ بِعُقُوبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا عُقُوبَةُ الآْخِرَةِ النَّارُ وَ أَمَّا عُقُوبَةُ الدُّنْيَا فَقَوْلُهُ عز و جل وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ الآْيَةَ يَعْنِي لِيَخْشَ أَنْ أَخْلُفَهُ فِي ذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَنَعَ بِهَؤُلَاءِ الْيَتَامَى.» كافى: 5/ 128، باب اكل مال اليتيم، حديث 3؛ «أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ فِي يَدِهِ مَالٌ لِأَيْتَامٍ فَيَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَيَمُدُّ يَدَهُ فَيَأْخُذُهُ وَ يَنْوِي أَنْ يَرُدَّهُ فَقَالَ لَايَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَأْكُلَ إِلَّا الْقَصْدَ لَايُسْرِفُ فَإِنْ كَانَ مِنْ نِيَّتِهِ أَنْ لَايَرُدَّهُ عَلَيْهِمْ فَهُوَ بِالْمَنْزِلِ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عز و جل إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً.» ثواب الاعمال، ترجمه انصارى: 458- 457؛ «كيفر خوردن مال يتيم.» حلبى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: در كتاب على عليه السلام آمده است: كسى كه مال يتيمان را به ستم مىخورد، به زودى وبال اين كار را در دنيا درميان نسلش پس از خود خواهد ديد، و در آخرت نيز وبال آن به خودش خواهد رسيد. امّا در دنيا، خداوند فرموده است: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً [نساء 9،]؛ «يعنى بايد بترسند آنان كه اگر از خود فرزندان ناتوانى بر جاى گذارند بر آيندهشان بيم دارند، آرى بايد از خدا پروا كنند و سخنى درست گويند»، و امّا در آخرت، خداوند فرموده است: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً [نساء] «يعنى كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مىخورند، تنها آتش در شكم خود فرو مىبرند، و به زودى در آتشى بر افروخته خواهند سوخت.» سماعة بن مهران مىگويد: از امام عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: خداوند در مورد خوردن مال يتيم دو كيفر را وعده داده است، يكى از آنها كيفر آخرت است كه آتش دوزخ است، و امّا كيفر دنيا همان است كه خداوند فرموده: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يعنى بايد بترسد از اينكه برسرپرستى فرزندان او كسى را بگمارم كه با آنها به گونهاى رفتار كند كه او با يتيمان مردم رفتار كرده است. معلّى بن خنيس مىگويد: برامام صادق عليه السلام وارد شديم. حضرت ابتدا به سخن كرد و فرمود: هر كس مال يتيم را بخورد، خداوند كسى رابراو مسلّط خواهد كرد كه بر او يا نسلش ستم كند، زيرا خدا [در كتاب خود] فرموده است: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً.»
(13)- همان. (14)- بقره (2): 157؛ «آنانند كه درودها و رحمتى از سوى پروردگارشان بر آنان است.» (15)- توبه (9): 111: «يقيناً خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده.» (16)- قوام الدين، ابوعلى حسن بن ابى الحسن على بن اسحاق بن عباس طوسى، ملقب به رضى اميرالمؤمنين (و. 408 يا 410- مقت. 485 ه. ق.)، وزير و دانشمند دوره سلجوقيان. در نوغان طوس ولادت يافت. در طوس و نيشابور و مرو فقه و حديث آموخت، آنگاه در بلخ به خدمت ابوعلى بن شاذان درآمد و به دبيرى وى اشتغال جست و چون ابوعلى بعد از استيلاى سلجوقيان بر بلخ به وزارت چغرى بيك رسيد، نظام الملك را به دبيرى الب ارسلان گماشت. چون الب ارسلان به جاى پدر حكومت خراسان يافت، نظام الملك را به وزارت برگزيد. (451 ه. ق) چون چهار سال بعد، پس از مرگ عم خود طغرل (455) به سلطنت رسيد، عميدالملك كندرى را خلع كرد و نظام الملك را به جاى او وزارت ممالك سلجوقى داد و از اين پس وى در وزارت باقى ماند تا در 485 به سبب اختلاف با تركان خاتون بر سر جانشينى ملكشاه و ترجيح بر كيارق بر محمود وسعايت مخالفان، به قولى از وزارت بركنار شد و بنا به بعضى اقوال دست او را از كارها كوتاه كردند، و اندكى بعد در راه بغداد، در صحنه، به دست يكى از فدائيان حسن صباح به قتل رسيد. (رمضان 485 ه. ق) مجموع مدت وزارت نظام الملك سى سال بود و در اين مدت وى در حل و عقد امور مملكت دخالت كامل داشت و بسيارى از فتوحات سلجوقيان و پيشرفتهاى آنان در امور داخلى مملكت مديون كاردانى و كفايت او بود. نظام الملك به سبب ارادتى كه به فقيهان داشت، مدارس بسيار بنا نهاد كه پس از وى به مدارس نظاميه معروف شد. خواجه از از نويسندگان چيره دست نثر فارسى به شمار مىرود و كتاب سياستنامه (ه. م) او از جمله كتب فصيح زبان فارسى است. علاوه بر آن مكتوبى از وى به پسرش در دست است كه به نام وصاياى نظام الملك يا دستورالوزارء معروف است. فرهنگ فارسى (اعلام)، محمد معين: 6/ 2130. (17)- ابونصر محمد بن محمد، فيلسوف بزرگ اسلام در نيمه قرن دوم قرن 3 و نيمه اول قرن 4 ه. (و. فاراب 260 ه. ق/ 874 م.- ف. دمشق 339 ه. ق/ 950 م.) فارابى از ماوراء النهر براى تحصيل علوم به بغداد رفت و بعد از آموختن عربى در حلقه درس ابوبشر متى بن يونس حضور يافت و چندى بعد به حران رفت و از يوحنا بن حيلان بخشى از منطق را فرا گرفت و به بغداد بازگشت و به تكميل فلسفه مشغول شد. فارابى همه كتب ارسطو را به دقت مورد مطالعه و تحقيق قرار داد و به معانى آنها وقوف تام و در شرح و تفسير آثار ارسطو مهارتى خاص يافت و بدين جهت او را «ارسطوى ثانى» يا «معلم ثانى» ناميدهاند. فارابى از بغداد به مصر رفت و از آنجا به خدمت سيف الدوله ابوالحسن على بن عبدالله بن حمدان تغلبى پادشاه حلب و دمشق و شام درآمد و در كنف حمايت وى به تعليم و تأليف مشغول گرديد تا در سن 80 سالگى درگذشت. فارابى به ثروت و زينت دنيوى بىميل بود و به امر مسكن و پيشه توجهى نداشت و غالب اوقات خويش را در تنهايى به سر مىبرد. اهميت فارابى بيشتر در شرحهاى اوست بر آثار ارسطو و به سبب همين شروح هم او را «معلم ثانى» خوانده و در مقام بعد از ارسطو، قرار دادهاند. فارابى را در حدود صد تأليف است و مهمترين آنها عبارتند از رسالة فى مبادى آراء اهل المدينة الفاضلة، مقالة فى معانى العقل، عيون المسائل، فصوص الحكم، رسالة فى السياسة، المسائل الفلسفية، احصاء العلوم، اغراض ارسطو طاليس فى كتاب ما بعدالطبيعة، رسالة فى اثبات المفارقات. فرهنگ فارسى (اعلام)، محمد معين: 6/ 1288. (19)- مستدركالوسائل: 5/ 293، باب 5، حديث 5896؛ «النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ يَا رَبِّ وَدِدْتُ أَنِّي أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِكَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِي يُكْثِرُ ذِكْرِي فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُ فِي ذَلِكَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِي لَايَذْكُرُنِي فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ.»
غرر الحكم: 424، حديث 9730؛ «إِنَّمَا سُمِّيَ الرَّفِيقُ رَفِيقاً لِأَنَّهُ يَرْفَقُكَ عَلَى صَلَاحِ دِينِكَ فَمَنْ أَعَانَكَ عَلَى صَلَاحِ دِينِكَ فَهُوَ الرَّفِيقُ الشَّفِيق.» غرر الحكم: 415، حديث 9466؛ «إِنَّمَا سُمِّيَ الصَّدِيقُ صَدِيقاً لِأَنَّهُ يَصْدُقُكَ فِي نَفْسِكَ وَ مَعَايِبِكَ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَاسْتَنِمْ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ الصَّدِيق.» غرر الحكم: 423، حديث 9697؛ «أَخُوكَ فِي اللَّهِ مَنْ هَدَاكَ إِلَى رَشَادٍ [الرَّشَادِ] وَ نَهَاكَ عَنْ فَسَادٍ [الْفَسَادِ] وَ أَعَانَكَ إِلَى [عَلَى] إِصْلَاحِ مَعَادٍ.» نظرات شما عزیزان: برچسبها: متن سخنرانی, انصاریان, محرم, |